mobham
در آنجایی که پر بودم از خالی تو در آن لحظه ای که باور نبودنت ممکن نبود در آن کویر بی کسی ذهنم به جایی نمیرسید دلم گرفته بود از تقدیر جدایی دلم گرفته بود که چرا تنها برای من میماند نا گفتنی ها که چرا برای من میماند سرنوشتی که آرامش درآن سرگردان است بس خیال ذهنه مرا پر کرده بود... جز او کسی را نداشتم که گله کنم برایش.. پیری چن بار مرا صدا زد که چرا دلگیرو پریشانی؟ جواب من چه بود!!!آه... بی آنکه چیزی بگویم دستم را گرفت و با لبخند گفت؟خدا بهترین ها را می آزماید اما من که بهترین نبودم!!! به خود آمدم که چقدر خوب است که خذا در بازی سرنوشت مرا هم به عنوان بازیگر خودش انتخاب کرده است خدایا هیچوقت مرا رها نگذار ،آری بگذار دردها برایه من باشد که همیشه صدایت کنم...
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
به وبلاگم خوش اومدید،امیدوارم از مطالبم خوشتون بیاد و براتون جالب باشه.خیلی از چیزا برا من عجیبن و خیلی سوال بی جواب دارم امیدوارم هیچ سوالی بی جواب نمونه هیچوقت ...از دروغ و آدمایه دروغگوام بیزارم Archivesاسفند 1392مهر 1392 شهريور 1392 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 Authorselahe mohammadiLinks
عنوان لینک
LinkDump
خبرچین |